Anonymous

No time...No where...No ONE

Friday, March 31, 2006

 

chahrshanbe soorie parsal!


 

فروردين 85

بيست و دومين سال تحويلم گذشت!تو اين بيست و يك سال خيلي جاها رفتم و خيلي جاهام نرفتم!خيلي آدما ديدم سكته كردن،آدما ديدم خودكشي كردن، آدما ديدم تصادف كردن، يا با درد و مرض مردن!ني ني هايي ديدم كه چشماشونو وا كردن، تاتي تاتي كردن، مامان بابا گفتن!آرزوهاي خنده داري داشتم كه هنوزم دارم ووقتي فكر مي كنم بهشون مي خندم! خيلي آرزوهاي جورواجور و جديد و هيجان انگيز دارم!كه نميدونم ميشه يا نه!تو اين بيست و يك ساله در هر برهه از زمان روحيه متفاوتي داشتم!ولي هميشش عاشق جنگل ، دريا،آسمون و خيلي زيبايي هاي ديگه بودم!خيلي جالبه تا پارسال از كوير بدم مي اومد.با اومدن اسم كوير ياد بي آبي و زشتي و فقيري مي اوفتادم.حالا عاشق كويرم!عاشق هيچي نداشتنش!عاشق ستاره هاي شبش!سال 84 سال خوبي يود!سال شناخت خودم!شناخت زندگي!آدمايي ديدم كه زندگي مي كنند براي زنده بودن!آدم هايي ديدم كه زنده اند براي زندگي كردن!من دلم مي خواد تا اونجايي زنده بمونم كه بتونم زندگي كنم!آدمايي ديدم تنهاي تنها!آدمايي تنهاي بي كس!آدم مي تونه تن ها باشه ولي تنها نباشه، يا اينكه تنها باشه و تن ها نباشه!تو اين سالي كه گذشت خود من خيلي عوض شدم!از همه ي جهات!ديدم نسبت به همه چيز تغيير كرد!خيلي خوشحالم !حالا مي تونم اميدوار باشم!به خودم!به زندگي!به ايران!به آرزوهام!به روياهام! به همه چي!فقط نه من نه تو هيچ وقت نبايد فراموش كنيم كه:" هيچي تو زندگي جاي شادي و خوشي و آرامش رو نمي تونه بگيره
آنچه را دوست داري به دست بياور، وگرنه مجبوري آنچه را به دست مي آوري دوست بداري
شكسپير

Sunday, March 19, 2006

 

خوشه ي اشك

قفسي بايد ساخت
هرچه در دنيا گنجشك و قناري هست
با پرستوها
و كبوترها
همه را بايد يكجا به قفس انداخت
روزگاري است كه پرواز كبوترها در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاري است كه خوبي خفته است و بدي بيدار است
و هياهوي قناري ها خواب جت ها را آشفته است
غزل حافظ را مي خواندم
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
تا به آنجا كه وصيت مي كرد
گر روي پاك و مجرد چو مسيحا به فلك
از فروغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
دلم از نام مسيحا لرزيد
از پس پرده اشك
من مسيحا را بالاي صليبش ديدم
با سرخم شده بر سينه كه باز
به نكو كاري پاكي خوبي
عشق مي ورزيد
و پسر هايش را كه چه سان پاك و مجرد به فلك تاخته اند
و چه آتش ها هر گوشه به پا ساخته اند
و برادرها را خانه برانداخته اند
دود در مزرعه سبز فلك جاري است
تيغه نقره داس مه نو زنگاري است
و آنچه هنگام درو حاصل ماست
لعنت و نفرت و بيزاري است
روزگاري است كه خوبي خفته است و بدي بيدار است
و غزل هاي قناري ها خواب جت ها را آشفته است
غزل حافظ را مي بندم
از پس پرده اشك
خيره در مزرعه خشك فلك مي نگرم
مي بينم
در دل شعله و دود
مي شود خوشه پروين خاموش
پيش خود مي گويم عهد خودرايي و خود كامي است
عصر خون آشامي است
كه درخشنده تر از خوشه پروين سپهر
خوشه اشك يتيمان ويتنامي است
فريدون مشيري

 

va baz ham....

بايد عاشق شد و خواند
بايد انديشه كنان پنجره را بست و نشست
پشت ديوار كسي مي گذرد
بايد عاشق شد و رفت
چه بيابانهايي در پيش است
.....
م.آزاد
هم رفت

Wednesday, March 15, 2006

 

>:D<

inam bekhatere khodam!:D

 

khokche hendi!

in kalaghaye balaye derakht bekhatere simaaaaa!>:D< :D

 

فاجعه

دلا خون شو ، خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخي لباي سرخ يار به ياد عاشقاي اين ديار به نام عاشقاي بي مزار
خيلي سخته آدم گريه ي "يه" پسر و ببينه، چه برسه به اينكه چند تا پسر با هم زار بزنن!پسرايي كه تا حالا كسي از گل نازكتر بهشون نگفته!پسرايي كه ميشه با يه كتك زدن متنفرشون كرد، مي شه با يه حرف كوچيك عاشقشون كرد
خيلي سخته آدمو جايي دفن كنن كه اكثريت اطرافيان راضي نيستند!آدمو طوري دفن كنن كه باعث زخمي شدن آدماي ديگه بشه!آدمو با خواري و پستي عين يه شيئ زائد و اضافي بندازن تو قبر و يه مشت خاك بريزن روش !بعد با پررويي تمام وايسن بالا سرشو فاتحه بخونن و بگن اينيكه اينجاست خيلي محترمه ، خيلي به گردن ما حق داره!آخه اينه اون حق!كه عين يه...باهاش رفتار شه
خيلي سخته آدما واسه كاراي نكرده مجازات بشن!واسه كارايي كه باهاشون
مخالفند

Friday, March 10, 2006

 

sup(x)

عشق بستگي به تعريفي كه تو ازش داري وجود داره،تعريف بچه ها: مادربزرگم از وقتي آرتروز گرفته، نميتونه خم بشه و ناخنهاشو لاك بزنه!پدربزرگم هميشه اين كارو براش مي كنه!حتي حالا كه دستهاش آرتروز گرفتن، اين عشقه عشق موقعيه كه دختره عطر ميزنه و پسره هم ادكلون، و دوتايي ميرن بيرون تا همديگرو بو كنن عشق همون باز كردن كادوهاي كريسمسه به شرطي كه يه لحظه دست نگه داري و فقط با دقت گوش كني عشق زمانيه كه مامان، بابارو خندون ميبينه، و بهش ميگه كه هنوز از رابرت رد فورد خوش تيپ تره ميدونم كه خواهر بزرگم منو خيلي دوست داره، بخاطر اينكه تمام لباسهاي قديمي خودشو ميده به من و خودش مجبور ميشه بره بيرون تا لباسهاي جديد بگيره

 

...

كاش هميشه آدما بچه مي موندن!نميفهمم چرا خدا مرحله ي بزرگسالي رو آفريده!وقتي همه رو از هم جدا مي كنه!وقتي آدمارو رنگ به رنگ مي كنه!وقتي در برابر زيبايي ها كورشون مي كنه!انگار هميشه عينك گذاشتند!از عينك متنفرم!آسمون، خورشيد، ابر، برف به اين قشنگي!آدم بايد واضح ببينتشون!آدما كه بزرگ ميشن ديگه از دوران بچگي ميان بيرون!ديگه اون بچه ي ساده ي مظلوم ميشه آدم بزرگي كه دم در آورده و هيچ بچه اي و نميتونه تحمل كنه!حالا مي فهمم!ديگه انگار هيچكس رو نميشناسم تو زندگيم!همه ازم فاصله گرفتن!فقط يه كلمه است كه مارو بهم وصل مي كنه!"سلام، خوبي؟"همين!انگار باهم غريبه ايم!جالبيش اينجاس كه واسه اونا انگار مهم نيست، اصلن اهميت نميدن به اين چيزا!نميدونم چرا واسه من مهمه!ميدونم چند وقت ديگم واسه توام همين اتفاق مي اوفته!مطمئنم!تو، با اين همه كبكبه و دبدبه!يه روز مياد كه ميبيني، توام مسه بقيه آدما شدي!منم ممكنه بشم!واسه همين از الان دارم غصه ي اون موقع رو مي خورم!كه بشم درخت!ولي نه!هيچ وقت ، هيچ وقت، هيچ وقت!درخت نمي شم!حتي اگه همه درخت بشن و به چشم ديوونه ها نيگام كنن

Thursday, March 09, 2006

 

نا باور

گفت:"قلبم براي تو."نگاهش كرد و با نگاهش انگار جواب داد باور نمي كنم.گفت:"براي تو!باور كن!"انگار باور نميكرد.خواست قلبش را در بياورد نتوانست.دستش را فرو كرد در سينه اش.دردي عميق.قلب اما آنجا چسبيده بود.محكم و محكم تر قلب را كشيد.دردي عميق تر.قلب بيرون نمي آمد.روزها و روزها كارش اين بود.تا بالاخره قلب بيرون آمد.صاف و صيقلي.قلب دست نخورده را گرفت طرفش و گفت:"مال تو.باور كن!مال تو!برش دار...و...برداشت روزها و روزها او بدون قلب در سينه مي گشت.قلبش جاي ديگري مي تپيد و او نگاه مي كرد به جاي خالي قلب در سينه اش و از خوشي مغرور مي شد.آني كه قلب دستش بود هنوز انگار باور نداشت.قلب را با خود اين طرف و آن طرف مي برد.توي كيفش، توي جيب شلوار، روي صندلي عقب ماشين...و...قلب كم كم خط افتادوخراشيده شد و خط خطي...و زرد.يك روز حوصله اش سر رفت و قلب را پس آورد.قلب خط خطي خراشيده را...و"او"باور كرد ناباوريش را...قلب خط خطيش را گرفت، قلبي كه ديگر به دردش نمي خورد كوچه ي ما

 

مرد تنها

با، صداي بي صدا، مثه يه كوه بلند، مثه يه خواب كوتاه، يه مرد بود يه مرد با دستاي فقير، با چشماي محزون، با پاهاي خسته، يه مرد بود يه مرد شب، با تابوت سياه، نشست توي چشماش، خاموش شد ستاره، افتاد روي خاك سايه اش هم نمي موند، هرگز پشت سرش، غمگين بود و خسته، تنهاي تنها با لبهاي تشنه، به عكس، يه چشمه، نرسيد تا ببينه، قطره،قطره، قطره ي آب، قطره ي آب در شب بي تپش، اين طرف، اون طرف، ميافتاد تا بشنفه، صدا، صدا، صداي تو، صداي تو دوست، يه سكه ي ناياب، گلدون عتيقه، يه شعر نگفته، رو لب بسته سوار موج نور، با حافظه اي تلخ، بي گذشته بي دل، تنهاي تنها در كنج يه قفس، بي نفس، بي هيچكس، با هر سد، يه سحر، هوا، هوا، هواي تو، هواي تو در شب بيخوابي، از چشمش، ستاره، قطره قطره، مي چكه، رويا، رويا، بر سر ما، بر سر ما رضا موتوري"فرهاد"و

Sunday, March 05, 2006

 

:-"

منابع موثق همه چيو خبر دادن!دو تا ايتون لو رفتين

 

دوشنبه

اهم!.....امروز يه اس.ام.اس برام اومد كه:" پانزده اسفند، روز درختكاري، به هر كس يك نهال رايگان ميدهند."خيلي خوبه!كاش تو خيابونا همينجوري ميفروختن و آدمام مي خريدن و همه با يه اميد و آرزويي اونو ميكاشتن!در اينصورت ديگه هيچ نيازي به تعطيلي مدارس و زوج و فرد كردن ماشينا نبود.تازه آدما هر كدوم همونطور كه يه ستاره دارن، هر كي واسه خودش يه نهال داشت و با غرور بهش نيگا مي كرد!هيچ وقت نفهميدم چرا الكي واسه روزا اسم مي زارن وقتي فقط يه اسمن!روز ابن سينا، روز هواي پاك، روز درختكاري!كاش لااقل تو اين روزا اين نامگذاريا فقط اسم خشك و خالي نبود

Saturday, March 04, 2006

 

just say BOOO

م"...دبستان كه مي رفتيم، به هركدوممون يه نهال مي دادن، نهال من مجنون بود..."!قسمتي از بيد مجنون هر دو سال به دو سال آرزو مي كنم، كاش دو سال كوچيكتر بودم كاش دو سال كوچيكتر بودم، كاش دو سال بزرگتر بودي، كاش دو سال كوچيكتر بوديم

Archives

July 2005   August 2005   September 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   March 2010   April 2010   May 2010   July 2010   September 2010   October 2010   November 2010   December 2010   January 2011   February 2011   March 2011   July 2011   November 2011  

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]