Anonymous

No time...No where...No ONE

Saturday, October 28, 2006

>:D<

پارسال عاشقش شدم!امسال عاشقتر!عاشق هيچي نداشتنش!عاشق حرف نداشتنش!عاشق سكوتش كه كلي حرف مي زنه!عاشق شب تاباي چشمك زنش!عاشق پوچيش!عاشق شب توي چشماش!عاشق خنده هاي رنگارنگ و شاد و صداي قهقه!سال ديگه ميشم شمسش!

posted by nahal # 7:53:00 PM 4 Comments

Saturday, October 14, 2006

راتا، نگاه كن!ستاره ها خوابيدند!تو يا بخواب يا ستاره ات را روشن كن راتا، بنگر!غروب شد ولي نه غروبي دل انگيز، غروبي حزن انگيز راتا، ببين!رودها خشكيدند!چشمه ها ي ناياب!پيمانها شكستند و زنجير فراوان گشت

posted by nahal # 9:19:00 PM 0 Comments

Sunday, October 08, 2006

ماهي فراري

تو مي دوني چرا همه حرف مي زنن؟!مي دوني چرافقط حرف مي زنن؟!مي دوني ..؟!اگه دونستي به منم بگو! هي!دختري كه نشستي اونجا!بازم دلم گرفت!بازم نمي فهمم چرا يكي مثل تو..!بيشتر دلم ميسوزه!كه تنهايي نداري!كه هيچ وقت نمي توني مداد بگيري دستتو بنويسي!كه هيچ وقت نميتوني بري اون بالاها، بري توابرا و دريا ها رو بغل كني و فقط براي يه لحظه ي خيلي كوچيك حس پرواز كني!كه هيچ وقت كوير و ستاره هاشو لمس نميكني وعاشقش نميشي!كه هميشه درد داري و هيچ وقت خوبيشو حس نميكني!هيچوقت آب زلال دريا رو با پاهات درك نميكني!گذشتن غروب و نمي فهمي!هيچ وقت شب و چراغاش رو حس نميكني!هيچ وقت بارون و برف و نميبيني!هيچ رفتي توي برف تا حدي كه احساس كني" داري ميميري؟!يخ مي زني؟!"هيچ وقت تو بارون موندي به حدي كه حس كني چقدر متنفري ازش؟!بعد تو بارون بعدي مثل يه آهو بپري بيرون!مي گن غروب گذشته!مي گه بزار همه بخوابن!ولي من ميرم همه رو بيدار ميكنم، همش يه نيمه اش مونده!پس بايد هممون بيدار باشيم!همه باهم ببينيم و بخونيم و بخنديم قشنگتره! هي!دختر موچولو!لابد تواي بايد باشي كه مني اينو بگم!و زار زنم وين شهر آشوب!منم ديگه دلم واستون نميسوزه!ديگه اشك بي اشك!

posted by nahal # 8:06:00 PM 0 Comments

Wednesday, October 04, 2006

خيلي ساكت نشسته!برعكس باقي روزا!هيچ حركتي كه نمود وجودش باشه نداره!آروم آروم داره خوابش مي گيره!بدون هيچ لالايي!هيچ صدايي ازش در نمياد!منم كاري به كارش ندارم!بزارم چند روز بخوابه راحت باشم!

posted by nahal # 11:41:00 PM 3 Comments

تسليم!

انگشت شستم مي پره!همه جا روشنه، آفتاب تو آسمونه، پس چرا چشام نمي سوزه؟!همه جا مي چرخه!هم جا روشنه!چشام داره بسته مي شه!نه!نبايد ببندمشون!اين خوبي هاي دنيا و آدماش!دنيايي كه هيچ بدي نداره!همه آدماش خوبن!نه!بايد باز نگهدارمشون!اين چيه رو گلوم؟!هوا نيست!پس خلا اينجاست!؟نه!تو خلا ام مثل اينكه يه چيزايي هست!ولي اينجا كه هيچي نيست!اين آخريشه!پس با تمام وجودم بايد بكشم!چرا؟دنيا كه همش زشته!همه جا بديه!پس بزار چشام بسته شن!چه بهتر!...انگشت شستم ديگه نميپره

posted by nahal # 11:22:00 PM 0 Comments