Anonymous

No time...No where...No ONE

Wednesday, November 23, 2011

 
برگشت...لبريز از آرامش و غرور...!!!

Monday, July 04, 2011

 
دو

مرد روی مبل دراز کشیده و فوتبال می بیند، زن باردار با دست روی شکم و با شادی هرچه تمامتر- بیشتر مانند کودکی در حین بازی- سفره غذا را آذین می کند....کاسه های سرامیک قدیمی و لیوانهای رنگی روی میز و سفره صورتی رنگ.....

زن(فکر می کند): هم م م م...( به چیدمانش نگاهی می کند و با لبخندی راضی): عالیه....!(سپس دستش را روی شکمش می کشد وبه مرد نگاهی می کند)چند چندن؟

مرد(نگاه به تلویزیون): یک صفر ژاپن

زن: بیا، غذا سرد می شه. معلومه که ایران میبره...

(مرد نگاه تحقیر آمیزی به زن می کند و می گوید): آره حتماً، تو می گی حتماً! میبره...(سپس با اکراه بلند می شود، نگاهش که به سفره می افتد): اووه، چه کردی؟ روز به روز بهتر از دیروز!

(صدای خنده و شادی زن درخانه می پیچد، شکم برآمده اش را نوازش می کند)

زن(باشادی): امید جون، آروم بگیر تا مامان بابا غذاشونو بخورن، بعد مامان برات آهنگ بزاره تا....

مرد: تا نزاره بابای آرش فوتبال ببینه... تا مامان گوشامون رو پاره کنه

زن: تو یه مقاله خوندم از دوران جنینی باید برای بچه ها آهنگ گذاشت تا وقتی بدنیا می آن و بزرگ می شن خشن نشن!اگه زمان مادر تو علم انقدر پیشرفت کرده بود که درباره جنین اطلاعات به این ریزی داشتن، تو اینجوری خشن می شدی؟

مرد(همچنان بازی را نگاه می کند): آخ آخ، چه حیف واقعاً...تو هم کم عقل نمی شدی!...گوساله...بزن دیگه...آرش بابا ببین الانه که این توپ گل شه ....

زن( جا خورده): ها؟...(صدای گل گل مجری و بالا پائین پریدن های مرد، زن خوشحال از گل): من که گفتم....گل پیروزیم مهدوی کیا می زنه....میگی نه نگا کن

مرد: هه....مادرم همیشه می گفت زن بایدعاقل باشه، ولی گیر من یه....

زن( با خنده): زن خوشگل افتاد!

مرد: مادربزرگت می گفت زن خوشگل ادا اطواراش زیاده، دردسره!منم یه ماست چکیده گرفتم.

زن(درحال تماشای فوتبال):اَه، ای بابا....اتفاقاً ماست چکیده خیلی خوشمزه است...مخصوصن با چیپس!...(کودکانه)حتی پفک

مرد: ولی نه با سرکه

زن( دستش روی شکم): به نظرت بابا سرکه سیبه یا وردا؟...عزیزم...(رو به مرد): میگه بابا آبلیموه

مرد: خیله خب!بسه دیگه....هی هرچی میگم یه چی میگه...هی مراعاتشو می کنم بدتر می کنه...

زن( ناراحت): خب حالا...(خودشو جمع می کنه)امید آروم بگیر...

مرد(عصبی با نگاه به تی وی):لامصب...(به زن):آرش!!!آ...ر...ش!می فهمی؟ تو کله ات جا می شه؟ها ها ها... چه انتظاری دارم... انقدر پوک هست که چیزی توش جا نمی شه

زن:یواش....بزار ببینیم فوتبال چی...

مرد: خفه شو!یه کلام دیگه ازت شنیدم نشنیدما...فقط ساکت شو غذاتو بخور!برا من فوتبال بین شده....

زن(با نگاه تنفر آمیز...اشک توی چشماش): دستت درد نکنه!دست مادرت درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش...تو پسرهمون پدری؟خجالت بکش...امید گوشاتو بگیر نشنوی بابات چی می گه

مرد(روی میز می کوبد، تقریباً داد می زند): آرررررررررررررررش....گفتم آرش!

زن از جا می پرد. صدای گل گل گل مجری مسابقه....هردو یک لحظه سرشان به سمت تلویزیون برمی گردد...مرد، جلوی تلویزیون می پره، زن دستش را به میز می گیرد و صاف می نشیند و سریع خود را جمع و جور می کند. با دست لرزان آب می خورد...

مرد(شاد): برا منم بریز

زن خم می شود تا لیوان را بگیرد شکمش به میز میخورد....جیغ میزند

مرد( نگران به سمتش می آید): چی شد؟

زن: هیچی، خوردم به میز. ام...(نگاهی به مرد می کند) آرش...(دستش را روی شکمش می گذارد) خوبه( می خندد، از چشمانش اشک می آید)....(صدای شاد مجری مسابقه که پایان بازی را خبر می دهد. مرد به سمت تلویزیون می رود و صدایش را کم می کند. زن گریان می گوید): من که گفتم ایران میبره....(گریه)

مرد( قهقهه زده): آره ولی با گل کیا نه کریمی...(گریه زن بیشتر می شود)

Labels:


Monday, March 07, 2011

 
اعتراف مي کنم حسودي کردم. مي کنم. زياد...ديدم روي تخت افتادم و دارم نفساي آخرو مي کشم و مردي رو بالاي سرم نگاه مي کنم ولي مرد ديگه اي رو مي بينم...و ترسيدم...ترسيدم...ترسيدم...گريه کردم.اعتراف مي کنم... 

Tuesday, February 15, 2011

 
. آدمِ تنهایی که تنهاییشو با کریمخان و نشر ثالث و گویا دوست داره. تنها، عشقِ شبایِ برفیِ کارگره. تنها، از بودن با مردم لذت می بره. سوار تاکسی که می شه آدم بغلیشو بو می کنه. میدون شهرک که می رسه خودشو می رسونه به مرد گلفروش: آقا این نرگسا که دو تا شاخه است.چرا اینقدر گرون؟" دستش میره رز سفید برمیداره. هروقت به ونک می رسه پول نداره که بلوز یقه اسکی نارنجی رو بگیره. سرباز بغل دستیش می خنده. لبخندی که گرمش می کنه. لبخندی که امیدوارش می کنه به بیداری آدما. از پل سیدخندان که رد می شه چشم چشم می کنه پسر بچه موبور کاپشن آبی رو پیدا کنه و جوراب سفید بخره ازش- جاهای دیگه همه جور رنگی هست جز سفید-. اینجا کسی نیست اما تا وقتی لاله زار و نوفل لو شاتو و سعدی و فردوسی و انقلاب و چهارراه وآزادی و ولیعصر هست، هست. اینجا ترافیک هست،سردرگمی هست، آلودگی، اضطراب و تنش هست. اما بوی مردم هم هست. اینجا هنوز پیکان هست که سیستم گرمایش عجیب دارد. اینجا فحش هست. دعوا هست و بو و آدم هست. تنها، نبودنِ دیگران را دوست ندارد، اما نبودنِ خودش را توان ندارد. تنها، اینجاست و بودنش را دوست دارد.

Sunday, February 13, 2011

 
دیشب خواب دیده دزد اومده خونه، توی یکی از اتاقا قایم شده. اینام یواشکی میرن تو اتاق و با هلهله و ولوله گیرش میندازن ولی یه ذره که می گذره فرار می کنه و میره. صبحش کتاب تعبیر خواب رو باز کرده و بلند بلند می خونه..."دزد....اگر در خواب دزدی را ببینید، به این معناست که باید بیشتر مراقب خود باشید، خطری شما را تهدید می کند. اگر در خواب مشاهده کنید که دزد به خانه شما آمده، به این معناست که عده ای قصد دارند به شما آسیب برسانند.اگر در خواب خودتان را یک دزد دریایی ببینید، بیانگر آن است که در انجام کاری موفق نمی شوید. اگر در خواب ببینید که دزدی را گرفته اید، نشانه آن است که در کارها پیشرفت می کنید، دیدن فرار یک دزد در خواب بیانگر یأس و ناامیدی است.اگر در خواب ببینید که دزد هستید، علامت آنست که خطری شما را تهدید می کند"...با سردرگمی نگام می کنه و می گه"ها؟این یعنی خوب یا بد؟" کتاب رو می بنده و ناامیدانه می گه:" خوب شد خودم دزد نبودم"

Friday, January 21, 2011

 
سر قبرم  ژِرویرا بیار. قرمز، زرد، نارنجی، صورتی، رنگی...رز سفید با زنبق وحشی....به جای خرما خیار پوست کنده بگردون...و انار دون کرده جای آبمیوه...غسالخونه که بری سؤال مهم زندگی سرک می کشه...


Thursday, December 30, 2010

 
دوسال قبل
بابا با تمسخر: " سی سال پیش حاج آقا خونه شو خرید هفده هزار تومن"
من با شگفتی: " هزار تا تک تومنی؟"

20 سال بعد
من با حسرت:" بیست و پنج سال پیش بابایی ماشین خرید هفده میلیون تومن"
بچه ام با تمسخر:" میلیون تا تک تومنی؟"


Archives

July 2005   August 2005   September 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   March 2010   April 2010   May 2010   July 2010   September 2010   October 2010   November 2010   December 2010   January 2011   February 2011   March 2011   July 2011   November 2011  

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]